در بسته حوادث امروز
تیترشهر اخباری درباره چرا ریش سفید فامیل زن 33ساله را کشت؟،مرگ کودکی که قربانی آزار شد،18سال زندان برای گروگانگیر وحشی، میخوانید...
ریشسفید فامیل، چگونه دستش به خون زن ۳۳ساله آلوده شد؟ 23 آبان 95 مرد جوانی به کلانتری 44 کرج مراجعه کرد و از ناپدیدشدن همسرش خبر داد.
وی به پلیس گفت: صبح امروز همراه همسرم «سونیا» و پسر 8 سالهام از خانه خارج شدیم. پسرم را به مدرسه رساندیم و کمی جلوتر همسرم برای پیادهروی از من جدا شد و من هم به محل کارم رفتم اما عصر که برگشتم متوجه شدم مدیر مدرسه فرزندم را به خانه آورده و از سونیا هم هیچ خبری نیست. تلفن همراهش هم خاموش است و به شدت نگران شدم.
با اعلام این گزارش به پلیس مشخصات زن 33 ساله به نیروهای گشتی اعلام شد و پرونده با دستور بازپرس در اختیار مأموران اداره آگاهی کرج قرار گرفت. از سوی دیگر وقتی پلیس با ردیابی تلفن همراه سونیا دریافت که آخرین بار گوشی این زن ظهر همان روز در نزدیکی محل زندگیاش روشن بوده، بار دیگر تحقیق از خانواده وی در دستور کار قرار گرفت.
شوهر سونیا با تکرار اظهارات قبلیاش گفت: با همسرم در دانشگاه آشنا شدم و به او علاقهمند بودم. 10 سال زندگی مشترکمان بخوبی سپری شد اما این اواخر رفتارهای همسرم تغییر کرده بود. حتی چند روز پیش برایم پیامکی فرستاد و از بیعلاقگیاش به زندگی مشترکمان گفت اما من این پیامک را جدی نگرفتم و حس کردم خسته و دلگیر است. بنابراین پنهانی از مادرش خواستم که به او توجه بیشتری کند و علت ناراحتیاش را بپرسد.
مادر سونیا نیز با تأیید اظهارات دامادش گفت: دخترم بتازگی از زندگی دلسرد شده و ما هم نگرانش بودیم. میترسیدیم خوشبختیاش را با بهانهگیریهای بیارزش تباه کند. پس از مرگ همسرم، یکی از بزرگان فامیل حمایت از خانواده ما را به عهده گرفت و کمکمان میکرد. او سونیا را مثل دختر خودش دوست دارد و با او مهربان است. به همین دلیل با «احمدآقا» تماس گرفتم و موضوع را با او در میان گذاشتم که او هم قول داد مثل همیشه پدرانه مشکل دخترم را حل کند اما دیگر از سونیا خبری ندارم.
در حالی کارآگاهان با طرح فرضیههای مختلف تحقیق برای یافتن ردپایی از زن گمشده را آغاز کرده بودند که مأموران کلانتری ماهدشت از کشف جسد زن ناشناسی در کنار رودخانه «شور» نزدیک روستای احمدآباد خبر دادند. مرد افغان که در تماس تلفنی با مرکز فوریتهای پلیسی این خبر را داده بود، گفت: عصر دیروز در حال چرای گوسفندان بودم که ناگهان متوجه فرار گله شدم. وقتی جلوتر رفتم چشمم به جسد زن جوانی افتاد و چون هوا رو به تاریکی میرفت، هراسان گله را جمع کردم و برگشتم. در حالی که ترسیده بودم ماجرا را به صاحبکارم گفتم. صبح امروز باز گله را به همان منطقه بردم و جسد را همان جا دیدم و صاحبکارم خواست که موضوع را به پلیس خبر بدهم.
با توجه به اینکه پلیس احتمال میداد جسد پیدا شده به پرونده گمشدن زن جوان مربوط باشد همسر و مادر سونیا راهی پزشکی قانونی شده و جسد را شناسایی کردند.
پس از شناسایی جسد تحقیقات جنایی در این باره آغاز شد اما پس از 2 روز مرد 60 سالهای به دایره جنایی اداره آگاهی کرج مراجعه و به قتل سونیا اعتراف کرد. وی در حالی که بشدت متأثر و پشیمان بود، گفت: نام من احمد است و بزرگ و مورد احترام طایفه هستم اما به دردسر بزرگی افتادهام و حال تسلیم قانونم.
احمدآقا با اعتراف به قتل زن جوان ادامه داد: مادر سونیا از مدتی قبل متوجه تغییر رفتار دخترش شده بود و با نگرانی و اضطراب موضوع را با من در میان گذاشت. من هم برای دیدن سونیا و شنیدن حرفهایش مزرعهام را رها کردم و به طرف خانهشان راه افتادم. در طول مسیر تلفن همراهم زنگ خورد و کنار خیابان توقف کردم تا صحبت کنم. همان موقع خودروی پرشیایی از کنارم رد شد و سونیا را در صندلی جلوی آن دیدم که با راننده سرگرم صحبت بود. مطمئن شدم دلیل ناسازگاری او با شوهرش را فهمیدهام. با سرعت به تعقیب آنها پرداختم اما آنها با دیدن من فرار کردند. به همین خاطر نزدیک خانه سونیا منتظر شدم تا برگردد. او وقتی مرا دید منکر هیچ چیز نشد و حتی با عصبانیت جوابم را داد. او را داخل خودروام بردم تا دیگران سر و صدایمان را نشنوند. حتی به او اخطار دادم موضوع را به همسرش میگویم اما برخلاف تصورم او شروع به پرخاشگری کرد و چون انتظار این رفتار را نداشتم عصبانی شدم و با مشت ضربهای به سرش زدم که ناگهان سرش به شیشه خورد و بینیاش خونریزی کرد. باور کنید راضی نبودم قطرهای خون از بینی دخترم بچکد. من خیر و خوبیاش را میخواستم اما افسوس که او سر به هوا شده بود. همان موقع با عجله به سمت بیمارستان رفتم اما نزدیکی بیمارستان متوجه شدم سونیا تکان نمیخورد. خیلی ترسیده بودم. پای سالها آبرو و اعتبارم در میان بود. نمیدانم چه شد که توقف نکردم و مسیرم را تا نزدیکی یک روستا ادامه دادم و همانجا جسدش را رها کرده و متواری شدم. کارهای نیمه تمام زیادی داشتم و باید مزرعه بزرگم را به سرکارگر میسپردم. 2 روز به خودم فرصت دادم تا کارهایم را سر و سامان دهم و حالا تسلیم قانون هستم. با اعتراف متهم به قتل و بازسازی صحنه حادثه پرونده با صدور قرار مجرمیت از شعبه 21 بازپرسی به دادگستری البرز فرستاده شد.
در حالی که پزشکی قانونی اعلام کرده بود علت مرگ این زن، ضربه به سر و خونریزی مغزی است، همسر وی به عنوان قیم فرزندشان و مادر سونیا به عنوان اولیای دم خواستار قصاص و مجازات متهم شدند. مادر مقتول گفت: احمدآقا بزرگ و ریش سفید فامیل بود و همه از او صلاح و مشورت میخواستند. اما نمیدانستیم به جای بهتر شدن اوضاع این چنین داغدارمان میکند. پس از این چه جوابی برای پسر سونیا داریم و بیمادری او را چطور توجیه کنیم؟ به همین دلیل چارهای جز قصاص قاتل فرزندمان نداریم.
در حال حاضر پرونده این ماجرا در اختیار شعبه اول دادگاه کیفری (1) کرج به ریاست قاضی هدایت رنجبر قرار گرفته و قرار است 3 قاضی دادگاه عالی جنایی کرج بزودی عامل قتل را محاکمه کنند.
قربانی کودک آزاری توسط ناپدری، در مشهد جان باخت مدیر هماهنگی امور پیوند اعضاء دانشگاه علوم پزشکی مشهد گفت: دختر بچه پنج ساله ای به نام رقیه که پنج شنبه گذشته بر اثر ضربات ناپدری اش دچار مرگ مغزی شده بود، امروز (دوشنبه ) در بیمارستان جان باخت.
دکتر ابراهیم خالقی افزود: قرار بود عمل اهدای عضو این کودک مرگ مغزی انجام شود، ولی این عمل به دلیل ایست قلبی منتفی شد.
وی بیان کرد: این در حالی است که تیم پیوند دانشگاه علوم پزشکی مشهد در حال مذاکره با پدر اصلی کودک برای اهدای اعضای بدن وی به بیماران نیازمند بودند. حداکثر مدت زمان برای قابلیت پیوند اعضای فردی که دچار مرگ مغزی شده به بدن بیماران بین 7 تا 10 روز است. جسد این دختر بچه برای بررسی بیشتر تحویلپزشکی قانونی شد.
دختر پنج ساله در مشهد به نام رقیه بر اثر ضرب و شتم ناپدری اش دچار مرگ مغزی شده بود.
این کودک خردسال پنج شنبه گذشته به بیمارستان هاشمی نژاد مشهد انتقال داده شد و هنگام پذیرش این کودک آثار جراحت متعدد ناشی از ضرب و شتم بر روی شکم، سر و صورت وی قابل مشاهده بود و پس از اقدامات پاراکلینیکی و تصویر برداری مشخص شد که علاوه بر شکستگی های پا و لگن دچار آسیب های مغزی نیز شده است.
۱۸سال زندان، مجازات مردی که گروگانش از خوابآلودگی او استفاده کرد و گریخت جامعه > حوادث - ایران نوشت:اسفند سال 94، مرد 70 سالهای به نام «نصرت» پای پیاده و با چهرهای آشفته به کلانتری تهرانپارس رفت.
وی به مأموران گفت: «صبح دیروز هنگام خروج از پارکینگ آپارتمانم در شمال شهر مردی با عنوان مأمور اداره آگاهی سد راهم شد و ادعا کرد که با خودروی من یک جسد جابهجا شده است. در حالی که با شنیدن این حرف شوکه شده بودم، از من خواست برای بازجویی به اداره آگاهی بروم. اما در بین راه متوجه شدم که مأمور نیست و قصد ربودنم را دارد. بعد هم با تهدید اسلحه - پلاستیکی - مرا به داخل خانهای در تهرانپارس برد و سپس با خانوادهام تماس گرفت و درخواست 8 میلیارد تومان کرد تا رهایم کند. در حالی که لحظههای نفسگیری را پشتسر میگذاشتم، ناگهان متوجه شدم گروگانگیر خواب است، من هم از فرصت استفاده و فرار کردم.»
با اعلام شکایت مرد 70 ساله، بلافاصله تیمی از مأموران اداره آگاهی به محل نگهداری گروگان مراجعه و مرد 50 ساله را دستگیر کردند. او نیز در بازجوییها به آدمربایی اعتراف کرد و گفت: من 90 میلیون تومان بدهکار بودم و از وقتی این مرد پولدار را در باشگاه بدنسازی دیدم، فکر ربودنش به سرم زد.
متهم در شعبه دوم دادگاه کیفری به ریاست قاضی زالی و با حضور قاضی اسلامی - مستشار - پای میز محاکمه ایستاد و با اظهار پشیمانی تقاضای عفو و بخشش کرد. این در حالی بود که شاکی خواستار اشد مجازاتش بود. سپس قضات وارد شور شدند و او را به 18 سال زندان محکوم کردند.