به گزارش تیتر شهر؛اولسبلنگاه کلمهای تالشی است و معنایش درختی است که بر بلندی میروید. اسمی که شاید کمی عجیب به نظر برسد، به قول یکی از دوستانم انگار اسم مکانی در گینه بیسائو باشد! اما نه، این روستای کوچک ابرآلود در شمال کشور خودمان قرار دارد.
صبح زود راه میافتیم مسير آزادراه قزوین رشت را در پیش میگیریم؛ چند ساعت بعد از استان قزوین رد شدهایم و به گیلان وارد شدهایم.
استان قزوین بیشتر آب و هوایی کوهستانی دارد و گیلان بیشتر سبز و دریایی است و در نقاطی که به مرز یکدیگر نزدیک میشوند، اقلیمشان شبیهتر میشود. خط مرزی دو استان روی زمین از میانه زمینهایی سبز، جنگلهایی انبوه، ییلاقهای مه گرفته و رودها و قلهها و چشمهها میگذرد. از قزوین که راهی شمال شوید، بعد از کمی رانندگی خودتان را در گیلان احساس میکنید، در حالی که شاید روی نقشه هنوز در قزوین باشید.
از قزوین به لوشان، از مسير آزادراه قزوین رشت حدود ۸۵ کیلومتر راه است و کمی بیش از یک ساعت زمان لازم است تا به آن برسیم و از پل خشتی لوشان دیدن کنیم. ساخت پل تاریخی لوشان به دوره قاجار برمیگردد. پلی به طول ۱۰۰ متر و عرض هفت متر، روی یکی از شاخههای سفیدرود به نام شاه رود. پل دو تاق بزرگ و دو تاق کوچک زیبا دارد و پلکانی است. کتیبهای در ورودی پل ساخته شده که متاسفانه گردشگران رویش یادگاری نوشتهاند. بازدید از پل خشتی لوشان میتواند قدم اول برای شروع برنامه این سفر باشد.
تصمیم گرفتیم سری هم به روستای داماش بزنیم که فاصله چندانی با لوشان ندارد و ۱۰ کیلومتر پس از جیرنده مسیر فرعی سمت چپ، شما را به روستا میرساند.
روستا بر دامان البرز جا خوش کرده است و نام سوسن چلچراغ را در شناسنامه خود دارد. جذابیت روستا پیش از رسیدن به آن شروع میشود، وقتی جاده را میان مه غلیظ پشت سر میگذارید.
خانههای روستایی با سقفهای زیبای رنگی و پرچینی که فضای بیرونی خانهها را جدا کرده، تصویری است که هنگام گشت و گذار شما را رها نمیکند. به دلیل ارتفاع زیاد روستا از سطح دریا، مسیر پیادهروی شما در روستا سراشیبی خواهد بود.
از منجیل پر باد با توربینهای بادیاش هم میگذریم و به رشت نزدیکتر میشویم.
اما قرار نیست بازدید از موزه میراث روستایی گیلان را فراموش کنیم. این موزه در پارک جنگلی سراوان و در ١٨ کیلومتری جادهی رشت-تهران قرار دارد. این موزه نمونهای کوچک اما واقعی، از نحوهی زندگی و فرهنگ سنتی روستاهای گیلان است. بخش معماری آن، مجموعهای است که قدمت بناهای آن به طور متوسط به ١٥٠ سال میرسد.
به رشت سرسبز رسیدهایم، برای من که در این شهر درس خواندهام رشت یعنی خاطره یعنی میدان شهرداری شلوغ، یعنی میدان گیل که مرا به شهر خودم برمیگرداند و اولین جایی بود که وقتی به رشت میآمدم از آن میگذشتم، یعنی رشته خشکاری که نمیدانستم باید قبل از خوردن کمی سرخش کنم!
در شهر دوست داشتنی رشت سری به سلیمان داراب میزنیم و بر مزار میرزا كوچك خان فاتحهای میخوانیم و در بازار رشت گشتی میزنیم. از بازار روباز و خیس رشت در میان صدای آواز فروشندهها و همهمه مشتریها میگذریم. ناهار را در رستوران محرم رشت میخوریم. تعدادی کلوچه سنتی فومن میخریم و به سمت انزلی راهی میشویم.
طولی نمیکشد که به انزلی میرسیم. گزینههای زیادی برای دیدن داریم ساحل دریا در بندر انزلی با تقریباً ۱۰ کیلومتر و امکاناتی مثل آلاچیق، پارکینگ، چند غذاخوری، پلاژ و زمینهای ورزشی ساحلی بهترین انتخاب است. ساحل دریا کنار انزلی نسبت به دیگر سواحل شمال ظاهر بهتری دارد. بهتر است ما و تمامی گردشگرانی که به اینجا قدم میگذارند سهمی در این پاکیزگی داشته باشیم.
راستی حتی اگر بخواهید شب را در چادر بگذرانید میتوانید در فاصله قانونی با ساحل چادر خود را برپا کنید.
سری به بلوار ساحلی قدس بندر انزلی زدیم که به بوستان ساحلی انزلی یا بلوار ساحلی بندر انزلی هم شهرت دارد. بلوار ساحلی اولین پارک به سبک اروپایی و نوین در ایران محسوب میشود. این بلوار که مشرف به دریا است، چشم اندازی زیبا به تاسیسات بندری و ورودی تالاب بینالمللی انزلی دارد.
بعد از قدم زدن در بلوار ساحلی زیبای انزلی، نوبتی هم که باشد نوبت بازدید از تالاب است. عازم تالاب انزلی شدیم تا بر پهنه مرداب قایق سواری کنیم، پرندگان آبزی را ببینیم و از لالههای دریایی مشهور این شهر دیدن کنیم. تماشای تالاب انزلی در غروب آفتاب لذتی مضاعف داشت.
تالاب انزلی در جنوب غربی شهرستان بندر انزلی جای گرفته است. فصل رویش لالههای مردابی تابستان است. از اواخر خرداد ماه هر سال لالهها سر از آب بیرون آورده و بر روی آب شناور میشوند و تا اواخر شهریور هم میتوان آنها را دید.
تالاب انزلی، محل سکونت و تخم ریزی گونههای بسیاری از آبزیان هم است. گونههای بسیار زیادی از پرندگان نادر بومی و مهاجرهم این مکان را برای سکونت یا استراحت موقت خود انتخاب میکنند. در این تالاب بیش از صد گونه پرنده و ۵۰ گونه ماهی وجود دارند. از پرندگان این تالاب میتوان به حواصیل، انواع اردک، کشیم سیاه گردن، غاز پا کوتاه، قو، عروس غاز، یلوه کوچک و ... اشاره کرد.
بعد از یک قایق سواری هیجانانگیز و عکس گرفتن از لالههای مردابی در پس زمینۀ غروب، وقت آن بود که استراحت شبانهای بکنیم تا فردا راهی ادامه سفرمان شویم.
کمکم به هیجانانگیزترین قسمت سفر نزدیک میشویم، مقصد ما ستیغ کوه است، جایی در قلب آسمان، در میان ابرها.
از بندر انزلی تا ماسال ۵۶ کیلومتر راه است. برای رفتن به اولسبلنگاه بهترین راه جاده جنوبی خروجی از ماسال است. مسافت این جادهی آسفالته تا اولسبلانگاه تقریباً ۲۵ کیلومتر است و به راحتی میتوان اتومبیل شخصی از آن گذر کرد. اولسبلانگاه در ارتفاع ۱۸۰۰ متری از سطح دریا قرار دارد.
مثل این است که داریم روی فرشی از ابرها راه میرویم.
بعد از دو و نیم ساعت ماشین سواری به روستای خیال انگیزی رسیدیم که مقصدمان بود. ماشین را در جای مناسبی پارک میکنیم، اسبابمان را برمیداریم و برای کرایه کردن کلبه، پیاده به راه میافتیم. حوالی ظهر است؛ از راه باریکی در میان گزنهها و گیاهان وحشی میگذریم. گلهای از گوسفندها از کنارمان رد میشوند. درست مثل این است که داریم روی فرشی ابرها راه میرویم.
روستای اولسبلنگاه اسبهای هم زیادی دارد که بسیاری از آنها وحشیاند و در دشتها میدوند و بسیاری از آن ها هم اهلیاند و به عنوان مرکب روستاییان و یا روشی برای کسب درآمد روستاییان مورد استفاده قرار میگیرند.
بهار و تابستان بهترین فصلها برای بازدید از این روستاست؛ اما ما که عاشق دیدن منظره برف روی تنه درختها هستیم از آقا کوروش میپرسیم آیا چنین چیزی ممکن است، او جواب میدهد که تنها تا اواسط پاییز کلبهاش را کرایه میدهد اما اگر بخواهیم در زمستان سری به روستای ابرآلود و برف گرفته بزنیم میتوانیم با او هماهنگ کنیم تا اسباب ماندنمان را مهیا کند.
جلوی کلبه یک تخت چوبی هست، آنجا مینشینیم و اقیانوسی از ابر را نگاه میکنیم که در میان کوهها جا خوش کرده. اوایل شهریور است اما هوا خنک و دلپذیر است و باد ملایمی میوزد.
صدای سگهای گله در روستا میپیچد و مرغ و خروسها کنار کلبهها میچرخند و دانه بر میچینند. گلهای گوسفند دورتر در حال چریدن است. گشتی در اطراف کلبهها میزنیم، گپی با همسایهها میزنیم و از کلبههای همسایه نان، پنیر و تخم مرغ محلی برای شام میگیریم.
نوبتی هم که باشد نوبت درست کردن یک چای زغالی است. غرق در تماشای منظره سرخ و بنفش ابرها، چای مینوشیم، میوه میخوریم، گل میگوییم و گل میشنویم.
شب نزدیک میشود، در تاریکی محض شب و نبود برق همه جا آرامِ آرام به نظر میرسد. اینجا خبری از آلودگی نوری نیست و خیال میکنی اگر دست دراز کنی میتوانی ستارهها را بچینی، ستارههای انبوهی که در زمینهای سیاه سوسو میزنند. حتی راه شیری هم دیده میشود. سکوت را گاهی فقط صدای حیوانات دوردست یا بادی که لای شاخ و برگها میپیچد، میشکند.
از خوابی راحت لذت میبریم تا فردا صبح، خروسخوان به تماشای منظره رویایی طلوع خورشید از میان کوهها بنشینیم. صبح زود از خواب بلند میشویم، هوای خنک و تمیز را استنشاق میکنیم و دوباره آتشی روشن میکنیم تا کمی گرم شویم.
بعد از خوردن صبحانهای مختصر عزم برگشتن میکنیم.
به این ترتیب سفر آرامش بخشمان به اولسبلنگاه به پایانش نزدیک میشود. اگر شما هم قصد دارید سری به این روستا بزنید به چند نکته دقت کنید:
- برای اقامت در چادر، نزدیک خانههای ییلاقی چادر بزنید.
- اگر با چوپان آشنا نیستید نزدیک گلههای ییلاقنشینها نشوید، سگهای گله در کوهستان خطرناکند.
- باک بنزینتان را پر کنید.
- حواستان باشد که در ارتفاعات تلفنهای همراه معمولاً آنتن ندارند.
- بهتر است مقداری پول نقد به همراه داشته باشید.
- هنگام پیادهروی آب کافی همراه بردارید.