به گزارش تیتر شهر: تمامی این سوالات ما را به این سو می کشاند که آیا میتوان یک اندام شهری را به سان یک کل منفک، نه بر اساس کاربری های موجود، جغرافیای آن و یا تفکیک های منبعث از قوانین شهری، بلکه از منظر کنش های اجتماعی رخ داده در آن مورد بررسی قرار داد؟ کنش هایی که معنایی سمبلیک به دوش می کشند و هر نشانه نوظهور از آن دالی بر مدلولی است پنهان.
گئورگ زیمِل، جامعهشناس آلمانی تبار مطرح قرن ۱۹ و ۲۰ام، شهر را چون ساختی اجتماعی می پندارد که قوانین آن را نه موضع بالادست، بلکه وجه ذهنی و در پی آن کنش های اجتماعی مردمش تعیین می کنند. در واقع «جامعه شناسیِ فضا»، یعنی مبحثی که زیمِل برای نخستین بار آن را مطرح کرد، پیرامون ماهیت فضامند بودن جامعه و تابعیت آن از برهم کنش های اجتماعی بود که توأمان با فضا در چرخه ای تولید می شوند و فضا را برای چهره بعدی خود تغییر می دهند. زیمِل با ارائه ۵ بعد فضایی روابط بین انسانی و شهروندان را در تقابل با فضا شرح می دهد.
انحصار/ یکتایی ۲) مرزهای فضا ۳) ثبات شکلهای اجتماعی در فضا ۴) مجاورت و فاصله فضایی ۵) تحرک و سیالیت در فضا
اما پروژه کلی زیمل را می توان همچون پروژه ای توصیف کرد که به دنبال آن است تا «کاویدن نیروها، شکل ها و توسعه جامعه زیستی، همکاری، پیوند وهمزیستی افراد» برای افراد را به سان ابژه جامعه شناسی بنا کند.
زیمل اظهار می کند که مطالعه جامعه به سان یک کل، همچون ابژهای والی، نوعی شیءشدگی بود و باید به نفع چشم اندازی که کمتر ضدفردگرایانه بود، کنار گذاشته شود.
همان طور که فریزبی می نویسد: «بر خلاف دورکیم که جامعه را به سان «نظامی از نیروهای کنشگر» میدید که بر افراد عمل میکند، زیمل جامعه را تشکیل شده از «نیروهای برهمکنشی بین افراد می نگرد.»
جامعه شناسی از دید زیمل نه بر حسب جستارمایه اش یعنی جامعه، بلکه بر حسب روش آن تعریف می شود؛ بنابراین جامعه شناسی به دنبال پژوهش در نیروها، شکل ها و تحول جامعه زیستی، همکاری، پیوند و همزیستی افراد است.
پیرو این گفتار و مبانی فکری، بررسی نیرو ها، شکل ها و کنش های رخ داده در بستر شهر می تواند راه گشای کشف ابعاد ذهنی و معنای پشت پرده اندام های شهری در اذهان عمومی باشد.
همانطور که از عنوان بحث پیداست؛ صحبت پیرامون خندقی است استعاری در خیابان انقلاب. خندقی در ابتدا فیزیکی که به هنگام ساخت خیابان در شمال باروی دارالخلافه ناصری هم زمان با فرو ریختن بارو ها پر شد و در معنایی استعاری به صورت شکافی اجتماعی- سیاسی طی یک قرن میان جبهه شرقی و غربی این خیابان شروع به پدید آمدن کرد؛ به خصوص بعد از سال ۱۳۲۰ه.ش. که خیابان پهلوی(ولیعصر) به روی عموم باز شد تا مردمی از شمالی ترین نقطه تهران از طریق این خیابان و چهارراه ولیعصر(دروازه شمال) و مردمی از جنوبی ترین نقطه از طریق میدان انقلاب(دروازه جنوب) و کارگر جنوبی با یکدیگر دیدار کنند.
شکافی اجتماعی کمابیش بین این دو قشر که پس از بررسی کنش های اجتماعی و نشانه های برون آمد از آن در میانه این محور (چهارراه ولیعصر تا میدان انقلاب) احساس می شود.
نشانه های یافت شده به طوری که در قالب صوری مطروحه توسط زیمِل جای گیرد می توانست به هرآن چیزی که دال بر ذهنیتی پنهان است اشاره داشته باشد، نشانه های چون نام گذاری های کاربری ها، کنشهای هنری، شکل و شمایل اعتراضات و مطالبات سیاسی، بازتاب ذهنیت افراد در فضای مجازی و ….
همه آنچه یافت شد دال بر یک دودستگی اجتماعی سیاسی بود که خیابان را به تملک دو جبههی فکری که غالباً وجوه سیاسی را در خود داراست، در می آورد. نشانه هایی چون موضوع اعتراض و جای انتخابی اعتراض در این محور، نام گذاری خرده کاربری ها، تفاوت شعارها در تجمعات در جایجای این محور و ….
بررسی تمامی این نشانه های در این گفتار نمی گنجد اما به عنوان مثال می توان به نام گذاری کافه ها اشاره کرد. کافه های جبهه شرقی(خیابان دانشگاه تا چهارراه ولیعصر) با نام هایی نوگرایانه یا بهتر بگوییم غالباً غربی چون: کافه ورتا، استاین، وی، اگزیت، آنتراکت، آندو، گودو، فیلیا و ….. و کافه های جبهه غربی و نزدیک به میدان انقلاب با نام هایی سنتی چون: کافه قهوه چی باشی، پنجره، قصه، دورهمی، کوخ، میرا، میرزا و ….
همین طور این دودستگی و تفاوت را می توان در کنش های هنری چون مضمون گرافیتی ها و یا موسیقی خیابانی دو جبهه دید.
نهایتاً بررسی جامعهشناسی فضا و ابعاد ذهنی آبشخور از آن و مولد نشانه های برگرفته از کنش های اجتماعی می تواند به عنوان یک روش نوین در بستر شهر به کار گرفته شود. نشانه هایی دال بر این مسئله که چطور انحصار فضایی توسط یک خرده فرهنگ اتفاق می افتد؟ یا مرکز شهری به واقع از نظر ذهنی در کدام مختصات شهری تلقی می شود؟
محمد رضا فروزنده- کارشناس ارشد معماری منظهر دانشگاه تهران