سوشیانت در متون پهلوی
متون مختلف پهلوی به
سوشیانتها پرداختهاند و گویا آنچه در گاهان و اوستای متاخر آمده، توسط
نویسندگان این متون تفصیل بیشتری داده شده و به داستانی کامل تبدیل شده
است. در متون پهلوی برای هر یک از سوشیانتها، یارانی در نظر گرفته شده که
برخی از آنها از شخصیتهای اسطورهای در تاریخ آیین زردشت هستند. همچنین،
رابطه سوشیانت با قیامت یا نوشدگی جهان (فَرشوکِرتی) بیشتر توضیح داده شده
است. طبق متون پهلوی، هر یک از سوشیانتها، در سی سالگی به همپرسُگی
اهورامزدا رسیده و مبعوث میشود و ترویج آیین بِهی را شروع میکند. آنان در
شرایطی قیام میکنند که ایرانشهر دستخوش فساد و آشوب و هرج و مرج است.
کی بهرام، در زمان نخستین موعود، یعنی هوشیدر، از
نژاد کیان زاده شده و در صد سالگی، از وی بهرام وَرجاوَند زاده میشود تا
هوشیدر را یاری و معاونت کند. هنگام زاده شدن بهرام ورجاوند، در زمین و
آسمان نشانههایی پدیدار میشود که از آن جمله باریدن ستاره از آسمان است:
«آن هنگام از سوی کابلستان یکی آید که بدو فرّه از دوده خدایان است و او را
کی بهرام خوانند »
دینکَرد، بندهش، سد در نثر و صد در بُندَهِش، زند بهمن یسن و جاماسب نامه،
از جمله کتابهای پهلوی (فارسی میانه)اند که به داستان سوشیانت
پرداختهاند. جاماسب نامه، رسالهای است منسوب به جاماسب، برادر فَرَشوشتر و
وزیر گشتاسپ است که در قسمتهای پایانی آن، پیشگوییهایی درباره آینده
جهان و موعودهای مَزدَیَسنان دارد که در دنیای باستان بسیار معروف بوده
است. گشتاسپ از جاماسب درباره آینده جهان پرسشهایی میکند و جاماسب چنین
پاسخ میدهد:
در زمان هوشیدر، هجده پادشاه باشند. در آن دروغ و دشمنی و زشتی بر میافتد و
دیوان و دست یاران اهریمن متواری خواهند شد و داد و دادگری جایگزین بیداد
میشود. چون هزاره هوشیدر بدینگونه پانصد سال سر برود، هوشیدرماه ظهور
میکند. دیوان برافتاده میشوند و دین و آیین روا میشود. پس دیو مَلکوس،
زمستان سختی برآرد؛ چنانکه همه دامها و جانوران و مردمان تباه شوند.
آنگاه دگرباره زندگی از وَرجِمَکرد [مکان اسطورهای] آغاز شود؛ چون این
باغ جمشید گشوده شده و مردمان و جانوران دگرباره روی زمین پراکنده شوند.
رویداد مهم دیگر، طغیان آزی دِهاک (ضحاک) و کشته شدن
وی به دست کرشاسپ است. پس واپسین هزاره عمر جهان و هزاره ظهور سوشیانس فرا
رسد. ابتدا وی از جانب اُورمَزد دین پذیرفته، آماده کار میشود. ایزد
نَریوسَنگ و ایزد سروش به برانگیختن یاوران سوشیانس میپردازند. این یاوران
عبارتند از: کی خسرو، پسر سیاوش؛ توس، پسر نوذر؛ گیو، پسر گودرز و دیگران.
اهریمن و یارانش دیگر نتوانند کاری به شر انجام دهند. پس سوشیانس سه بار
عبادت کند و رستاخیز پدید آید و مردگان زنده شوند و مردم از رویِ رودی از
رویِ گداخته بگذرند و چونان خورشید، تابان و پاک شوند و چون جوانانی پانزده
ساله برای جاودانه زندگیِ بهشتی کنند… (رضی، 1389: 39).
طبق داتِستان دینیک هنگامی که در آخرالزمان سوشیانت ظهور کند، قیامت مردگان
به مدت 57 سال به طول خواهد انجامید. در این مدت، سوشیانت در مرکز جهان،
یعنی خونیرَس در ایرانشهر فرمانروا خواهد بود و شش تن از یارانش در شش کشور
دیگر حکومت خواهند کرد (همان).
هوشیدر، نخستین موعود زردشتی
در متون پهلوی آمده است: چون زردشت اراده کرد تا به ایران ویج شود، سه بار
در آب دریاچه هامون شست و شو کرد. پس نطفه او در آن آب قرار گرفت. ایزد
نَریو سنگ و ایزدبانو آناهیتا، به نگهبانی آن پرداختند و نود و نه هزار و
نه صد و نود و نه هزار فَرَوَشی نیز بر این آب موکل گشتند؛ چون این داستان
در کتاب صد در نثر نسبت به بهمن یشت و جاماسب نامه به صورت مختصرتر آمده
است؛ ادامه آن را از این منبع ذکر میکنیم:
و دختری باشد که او را نام «بُد» باشد، و آن دختر از آن آب [دریاچه هامون]
آبستن شود… پس، هوشیدر از او بزاید و چون سی ساله شود، به نزدیک اُورمزد
شودـ به ایزد تعالا همپُرسه کند و ده شبانه روز خورشید در میان آسمان
بایستد، فرو نشود تا همه کسان بدانند که کارِ نو پدیدار خواهد آمدن ـ پس
چون دین بپذیرد و بیاید به ایرانشهر روا بکند و دیگر باره دین تازه شود؛ هم
چنان که در آن روزگار که کسی چیزی از کسی نیایش نکند یا گاهَنبار نسازد
[آداب دینی انجام ندهد] او را به داور برند و باداَفراه ]مجازات[ نمایند و
مردم در راحت و ایمنی باشند ـ و چون تیرَست سال از روزگار هوشیدر بگذرد،
همه دد و دام هلاک و نیست شوند ـ پس گرگی پدیدار آید سخت بزرگ و سهمناک و
مردمان از آسیب آن گرگ به رنج آیند و بنالند و بسیار کس هلاک کند ـ پس به
هوشیدر شکایت کنند و هوشیدر یَزِشن [نیایش] یزدان بکند ـ مردمان را گوید:
شما سلاح بردارید و به جنگ او شوید!
مردم به جنگ او روند و آن گرگ هلاک کنند ـ و بعد از
آن هیچ دد و دام چون گرگ و شیر و پلنگ و مانند ایشان هیچ نباشد و جهان از
همه بلاها پاکیزه و صافی شود ـ و چون تیرست سال از روزگار هوشیدر بگذرد،
دیوی پدیدار آید که آن دیو مَلکوس خوانند ـ و مردمان را گوید: پادشاهی عالم
به من دهید؛ و مردمان او را گویند: دین بپذیر تا پادشاهی تو را دهیم او
نپذیرد و قبول نکند ـ و پس بر آن، ستیزه و لجاج سه سال به جادویی برف و
باران پدیدار آوَرَد و این جهان خراب کند؛ چنانکه هیچ کس درین جایگاه
نماند ـ و چون سه سال برآید، آن دیو بمیرد و برف و باران باز ایستد و
وَرجمکرد و ایران ویج و کَنگ دِژ و کشمیر اندرون، راهها و گذرها گشاده
شود؛ بدین کشور آیند و عالم آبادان کنند و دیگر باره دین در ایرانشهر روا
شود ( سد در بندهش، به نقل از: رضی، 1389: 34و 35 ).
در مورد یاران هوشیدر همچنان که گفته شد، بهرام ورجاوند و پشوتن از یاران
او خواهند بود. پشوتن یا پشیوتن که نام دیگر او چهرومیان است، فرزند گشتاسب
است که او را نیز از بیمرگان شمردهاند که در مکانی به نام کنگ دژ منتظر
است تا هوشیدر ظهور کند و او به کمکش بشتابد (بندهش، 13: 168). آنچه گفته
شد خلاصه داستان هوشیدر در منابع زردشتی است؛ اما با نگاهی به برخی منابع
اسلامی، داستان هوشیدر معنای نوینی پیدا میکند. در اینجا به آنچه
ابوالفرج ابن العبری، تاریخ نویس قرن هفتم هجری (623-685 ق) در کتاب خود،
تاریخ مختصر الدول آورده است، اشاره میکنیم. وی اصل کتاب را به سریانی
نوشته و در سفر به ایران آن را به عربی ترجمه کرده است:
زرتشت، ایرانیان را از ظهور حضرت مسیح خبر داد و گفت: نزد او هدایا و
قربانیها برند و گفت که در آخرالزمان دوشیزهای شوی نادیده آبستن میشود و
به هنگام ولادت آن کودک، ستارهای پدید میآید که در روز، نور میافشاند و
در وسط آن، چهره دختری دوشیزه نمایان است و شما ای فرزندان من! پیش از
امتهای دیگر از ظهور او آگاه میشوید. چون ستاره را دیدید به آنجا که شما
را راه مینماید، بروید و در برابر آن مولود سر فرود آورید و هدایا و
قربانیهای خود تقدیم کنید. او است کلمهای که در آسمان جای دارد (ابن
العبری،1377: 64).
این سخن، مطابق است با گزارشی که در انجیل متی، باب دوم آمده است که میگوید:
هنگامی که حضرت عیسی(ع) در بیت لحم به دنیا آمد و آن هنگام پادشاهی
هِیرودیس بود؛ تعدادی مجوسی از مشرق (ایران)، به اورشلیم رسیدند و پیوسته
میپرسیدند: کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؛ زیرا ستاره او را در مشرق
دیدهایم و برای پرستش او آمدهایم؟ اما هیرودیس پادشاه، چون این را شنید
مضطرب شد و تمام اورشلیم با وی [مضطرب شدند].
پس، همه رؤسای کَهنه و کاتبانِ قوم را جمع کرده، از
ایشان پرسید: « مسیح کجا باید متولّد شود؟» بدو گفتند: « در بیتلحمِ
یهودیه؛ زیرا که از نبی چنین مکتوب است»… و به خانه درآمده، طفل را با
مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را
گشوده، هدایای طلا و کُندُر و مُر به وی گذرانیدند و چون در خواب وحی
بدیشان در رسید که به نزد هیرودیس بازگشت نکنند؛ پس از راه دیگر به وطن
خویش مراجعت کردند (متی، باب2: 1تا12).
به طور حتم ابن العبری که در ارمنستان میزیسته، به منابعی از پیشگوییهای
زرتشت دسترسی داشته است که امروزه در دست نیست؛ زیرا ارمنستان یکی از مناطق
زردشتی نشین باستانی بود که بلافاصله پس از ظهور حضرت عیسی(ع) به دین او
گروید و از این نظر، منحصر به فرد است. شاید وجود منابعی پیشگویانه به
تسریع این امر کمک کرده باشد. مطابق با فرهنگ مغرب زمین، دانش ستاره شناسی
در میان مغان ایران سابقه بسیار داشت و حتی آنان نام زرتشت را با دانش نجوم
(آسترونومی) مرتبط میدانستند. این گزارش دلیلی است که در ایران باستان،
انتظار موعودی فرخنده، حدود هزار سال پس از زندگی زرتشت از مادری باکره
رواج داشته است.
هوشیدرماه، دومین موعود زردشتی
داستان هوشیدرماه را نیز از صد در نثر نقل میکنیم:
و چون هزاره برآید، سی سال مانده باشد؛ دیگر بار دختران در آب نشینند.
دختری باشد که او را نام «وِه بُد» باشد که از آن رود آبستن شود. ـ چون نه
ماه بر آید، هوشیدرماه از وی بزاید ـ چون سی ساله شودـ به همپُرسه دادار
(یعنی با خدای دادار هم سخن شود) اورمزد شود ـ بیست روز و شبان خورشید در
میان آسمان بایستد و فرو نشود ـ و مردم عالم بدانند دیگرباره عجایبی پدید
خواهد آمدن و چون دین بپذیرد و بیاید در همه جهان روا بکند و مار سَرده
[انواع مار] جمله هلاک شوند ـ و اژدهایی پدیدار آید سخت بزرگ که مردمان به
رنج شوند ـ بیایند و معلوم کنند و هوشیدرماه یَزِشن اَمشاسفَندان بکند و
مردمان را فرماید شما سلاح برگیرید و به کارزار شوید ـ و مردمان به حرب او
روند و او را بکشند و جهان از همه خِرَفَستران و جمندگان پاکیزه و پاک شود و
مردم از بلاها ایمن شوند ـ و دار و درخت که در جهان بوده باشد، باز پدیدار
آید و دیگر هیچ به نخوشد [نخشکد] و بریان نشود و تا رستاخیز برجای باشد ـ و
مردمان چنان سیر شوند که هیچ حرکتی و قوت در ایشان نباشد- و اگر به نمیرند
و نان و آب به کار نیاید و بی آنکه چیزی خورند، سیر شوند- و همه مردم
دینِ بهِ مزدیسنان دارند، به پیغامبری زراتشت اِسفِتمان انوشه روان باد را
اوشیدر، اوشیدر ماه، اقرار آوردند. دین به مازدیسنان بستایند و بپذیرند و
کیشهای دیگر همه باطل شود، و خشم و کین و آز و نیاز و شهوت کم شوند. مردم
اندر راحت و آسانی باشند (سد در بندهش، به نقل از: رضی، 1389: 34 و 35).
در دیگر متون پهلوی نیز آمده است که از شکفتگی هوشیدرماه، دیو گرسنگی و
تشنگی نزار گردند و مردم از یک غذا شبانه روز سیر باشند. اما این دوران نیز
همانند دوره نخستین منجی، چندان پایدار نیست. در پایان هزاره هوشیدرماه،
ضحاک که در کوه دماوند در بند بود، با کمک دیو آشموغ میرهد و عالم دوباره
به تباهی کشیده میشود. در پی این تباهی، موجوداتی از قبیل آب، آتش و گیاه
نزد اهورامزدا رفته و درخواست میکنند تا به این وضع خاتمه دهد (دینکرد
هفتم: فصل 9، بند1).
از این رو، اهورامزدا همراه با اَمشاسپَندان به
ایزدِ نَریوسَنگ فرمان میدهد که گرشاسب را بار دیگر زنده کند تا او نیز به
جنگ ضحاک رفته، او را از پا درآورد و این فرمان عملی میشود (مصطفوی،
1381: 225).
آنچه گفته شد خلاصه گزارشی بود که در منابع زردشتی درباره هوشیدرماه آمده
است. در منابع اسلامی نیز مطلبی درباره دومین موعودی که زردشت به آمدن او
خبر داده، نقل شده است. برای نمونه ابن اثیر، مورخ مشهور دوره اسلامی
(558-637 ق) در کتاب خود، کامل التواریخ نکتهای دارد که بسیار قابل توجه
است. او مینویسد:
در کتاب زرتشت آمده است: آنچه را من برای شما آوردهام، نگاه دارید و
دریابید تا هنگامی که مردی دارای شتری سرخ [یعنی محمد(ص) [ به نزد شما
بیاید و او درست در هزار و ششصد سال دیگر پدیدار خواهد شد (ابن اثیر، 1370،
ج3: 106).
همانگونه که پیشتر گفته شد، مطابق آخرین تحقیقات، فاصله زمانی بین زردشت و
پیامبر اسلام(ص) حدود هزار و ششصد سال تخمین زده شده است و انطباق، نکته
بسیار شگفتی است. آنچه ابن اثیر آورده، در برخی منابع پهلوی نیز نقل شده
است که یکی از مشهورترین آنها، همچنان که گفته شد، کتابی به نام دساتیر
آسمانی، از متون زردشتی متعلق به قرن شانزدهم میلادی است.
در تاریخ ساسانیان، گواه بسیاری بر این پیشگویی وجود دارد که روزی اعراب بر
شاه ایران پیروز خواهند شد و از این رو، آنها با اعراب دشمنی خاصی
داشتند. نقل است که شاپور، معروف به ذوالاکتاف، شاه ساسانی، با اعراب کینه
خاصی داشت و به همین دلیل، هنگامی که عربها را به اسارت میگرفت، کتفهای
آنان را سوراخ کرده و حلقه از آنها میگذرانید. تاریخ نویسان اشاره
کردهاند که دلیل کینه او نسبت به عربها، همین پیشگوییها درباره
آخرالزمان و فتح ایران به دست اعراب و ظهور پیامبری از میان آنان بود که
باعث افول آیین زرتشت میشد (اسدی، 1383: 67).
سوشیانت، آخرین موعود زردشتی
داستان سومین و آخرین سوشیانت زردشتی را نیز از کتاب صد در نثر میآوریم:
و چون روزگار اوشیدَرماه به سر شود، دختران بروند بر آب کیانِسَه [هامون]
نشینند- دختری باشد که نام او «اردبُد» باشد، از آن آب آبستن شود و چون نُه
ماه برآید «سیاوشانس» از وی بزاید و چون سی ساله شود، به هم پرسه اورمزد
افزونی رسد- و سی شبانروز خورشید در میان آسمان بایستد و فرو نشود- و
مردمان بدانند که دیگر باره شگفتی پدیدار خواهد آمدن. پس، سیاوَشنَس بیاید و
مردم به یکبارگی دین مزدیسنان بپذیرند و هر جایگاهی که منافقی یا آشموغی
[بدعت گذار] باشد، نیست شود و همه مردمان بهیکبار بر دین مازدیسنان
بایستند.
پس، ایزد تعالی به قدرت خویش آهرمن را نیست کند و
سیاوشانس فرماید تا یزشن کند به گاه اُوشَهین [سحرگاه] که بامداد باشد، گاه
هاوَن [بامداد] گیرد و مردم همه جمع باشند، به گاه هاوَن حرکت و جنبش تمام
پدیدار آید- و چون نماز پیشین باشد، همه زنده شوند و خرم و با نشاط باشند و
بعد از آن نماز، دیگر شب نباشد و مردمان همه به نزدیکِ دادار اورمزد باشند
و جمله دین بپذیرند، پاکیزه شوند و از همه بلاها و دردها برهند: کی خسرو و
گیو و توس و پشوتن و سام و نریمان و جمله اَهوشان «= جاویدانان» آنجا
حاضر باشند (رضی، 1389: 34 و 35).
در دیگر متون پهلوی نیز آمده است که سوشیانت دارای چهرهای نورانی است و از
فرّه کیانی بهره مند است. اگرچه او در جهان گیتی زندگی میکند؛ مینوی است
(دینکرد هفتم: فصل9، بند2). در جاماسب نامه نیز آمده است:
در روزگار سوشیانت سی روز خورشید در میان آسمان ایستد و این دفعت خورشید به
جایگاه خویش شود و بعد از سیصد و شصت روز راست شود و آفتاب از سر حمل تا
سر حمل رسد؛ چنان که اکنون چهار یک شبانروز آن زمان نباشد، کبیسه نکنند
(جاماسب نامه: 89).
اما علائمی نیز در آن زمان وجود خواهد داشت که یکی از آنها ظهور دیو آشموغ
است. این دیو نماد فساد و تباهی و جلوه دروج و گمراهی و بدعت است که به
دعای سوشیانت از بین خواهد رفت.
آنچه گفته شد خلاصه داستان سوشیانت نهایی در تاریخ کیش زردشت است؛ اما در
منابع اسلامی به این سوشیانت با لفظ «استدریکا» اشاره شده است. قطب الدین
اشکوری در کتاب تاریخ الحکما و محبوب القلوب از اخباری که زردشت درباره
آخرالزمان دارد، چنین آورده است:
و مما اخبر الحکیم الزرادشت فی کتاب الزند و استا ان قال: سیظهر فی
آخرالزمان رجلً اسمهه «استدریکا» و معناه الرجل العالِم. یزین العالَم
بالدین و العدل…؛ و از جمله اخبارات حکیم زرادشت در کتاب زند و اِستا این
است که در آخرالزمان مردی ظاهر خواهد شد که اسمش «استدریکا» باشد و معنی
استدریکا، «مرد عالِم» است که عالَم را به دین و عدل مزین خواهد نمود و در
زمان او پَتیارِه [دجال] ظاهر خواهد شد و آفت در مُلک او خواهد انداخت و
امر او بیست سال طول خواهد کشید.
پس، استدریکا بر اهل عالم غالب خواهد شد و عدل را
زنده خواهد گردانید و جور را خواهد میرانید و سنتی که تغییر یافته است، به
اصل خود برخواهد گردانید و پادشاهان او را منقاد خواهند شد و امور بر او
آسان میگردد و دین حق را یاری مینماید و در زمان او امنیت و آرامشی حاصل
میشود و فتنه ساکن میگردد و محنتها زایل میشود.
مولف کتاب محبوب القلوب در ادامه می افزاید:
گویا مراد حکیم از آن مرد عالِم، مولای ما، صاحب الامر(عج) است که در
آخرالزمان خروج خواهد کرد و صفاتی که برای آن مرد ذکر کرده است، در احادیث و
اخبار در شان آن حضرت وارد شده است و پَتیاره کنایه از دجال است، والله
اعلم (اشکوری، 1378: 359 و رضی، 1389: 118).
به این ترتیب مشخص میشود که در منابع اسلامی، برای هر یک از سه منجی موعود در کیش زردشت مصداقهای مشخصی ذکر شده است.
ادبیات پیشگویانه از ایران باستان تا عصر قاجار
کتاب ویدنگرن به نام دینهای ایران، در زمینه آشنایی با ادبیات پیشگویانه
در ایران باستان منبع مهمی به شمار میرود؛ زیرا این ایران شناس سوئدی، به
دلیل آشنایی با زبانهای سامی، سریانی، ارمنی، ماندایی و زبانهای ایران
باستان، از منابع فراوانی استفاده کرده است که تا کنون به زبان فارسی و حتی
انگلیسی ترجمه نشدهاند. ویدنگرن در کتاب خود از مغانی در ایران باستان
سخن میگوید که برای اطلاع از آینده تلاش میکردند با نوعی ریاضت به دیدار
«ایزد میثره» (مهر) برسند و از ظهور پیامبران آینده و یا اتفاقی که در
آینده رخ خواهد داد، مطلع شوند. به گزارش این کتاب در طی دو قرن آخر پیش از
میلاد مسیح، مجموعهای از پیشگوییهای کاهنانه تحت عنوان «سروشهای غیبی
هیستاسپ[گشتاسپ]» در خاور نزدیک دست به دست به گردش درآمد که در اصل، به
زبان یونانی نگارش یافته بود؛ اما عنوان آنها ثابت میکرد که منشا ایرانی
دارند. این مجموعه، سرشار از دشمنی نسبت به رومیها بود و سعی داشت این
باور را تلقین کند که مهردادِ اُوپاتور، که در آن زمان دشمن امپراتوری روم
بود، همان «شاه بزرگ» ( شاهجهان) و منجی موعودی است که تجسم ایزد مِیثرَه
بوده و امپراتوری روم را نابود خواهد کرد.
علایم آمدن او چنین بیان شده است:
این زمانی خواهد بود که عدالت منسوخ شده است و بیگناهی منفور، و بَدان که
از خوبان نفرت دارند، آنان را به بدبختی میاندازند. نه کسی قانون را رعایت
کند و نه نظم را به هنگام جنگ. هیچکس مراعات حال سگها را نکند و ترحم به
زنان و کودکان ننماید. همه چیز درهم و برهم و بر ضد حق ]الاهی[ و حق طبیعی
خواهد شد. بدین گونه سراسر زمین بر اثر راهزنی همگانی همچون ویرانهای
خواهد گردید. هنگامی که این وضع پدید آید، پارسایان و پیروان حقیقت از
افراد شریر جدا خواهند شد و به بیابانها خواهند گریخت.
کافر، پس از آگاهی بر این امر، از سر خشم، پس از
گردآوری سپاهیان خود، با ارتشی بزرگ فراخواهد رسید و کوهی را که پارسایان
در آن پناه گرفتهاند، برای غلبه بر آنها محاصره خواهد کرد؛ اما هنگامی که
پارسایان از همهسو خود را در احاطه و محاصره میبینند، با صدای بلند به
سوی خداوند فریاد برآورند و با استغاثه از آسمان یاری خواهند و خداوند
خواهش آنان را اجابت کند و «شاهبزرگ» را برای نجات و آزادی آنان و نابودی
بیدینان، با آتش و شمشیر دودَم بفرستد (وِیدنِگرن، 1377: 285).
این ادبیات پرشور هم در دوره پارتی در ایران جریان داشت؛ یعنی درست پیش از
ظهور حضرت عیسی(ع) و هم در اواخر دوره ساسانی؛ یعنی درست پیش از ظهور
پیامبر اسلام(ص) سروشهای غیبی توضیح میدادند که چگونه رهایی به کمک
«شاهبزرگ» انجام خواهد گرفت:
ناگهان شمشیر دودَمی از آسمان فرو خواهد افتاد تا نیک کرداران بدانند که
فرماندۀ «جنگ مقدس» میخواهد پایین بیاید. او همواره با فرشتگان تا مرکز
زمین پایین خواهد آمد و آتشی مقدس پیشاپیش او خواهد بود و به قدرت فرشتگان،
جماعتی را که کوه را محاصره کردهاند به پارسایان تسلیم خواهد کرد و از
ساعت سوم تا غروب، زدوخورد درخواهد گرفت و خون، بسان آبشار سرازیر خواهد شد
و هنگامی که همۀ گروهها نابود شوند، شخص کافر تنها خواهد گریخت و قدرت از
او سلب خواهد شد. در این متن گفته شده است که این شاه جهان، از مادری
انسان زاده خواهد شد و پسر خدا است (ویدنگرن، 1377: 287).
سپس مردی از ناحیه نیمروز برخیزد که پادشاهی خواهد و سپاه و لشکر آراید و
کشورها را با چیرگی بگیرد و بسیار خونریزی کند تا کارش به کام رود… سپس از
از پدیشخوارگر ]گیلان و طبرستان[ از نزدیکی دریابار مردی ایزد مهر را ببیند
و ایزد مهر رازهای نهان بسیاری بدان مرد گوید. این مرد مامور میشود تا از
طرف ایزد مهر به آن پادشاه این پیغام را برساند که چرا پادشاهی را کر و
کور کردهای و مانند پدرانت پادشاهی نمیکنی؟ آن مرد از ایزد مهر راهنمایی
میخواهد و ایزد مهر به او گنج بسیار میبخشد و آن پادشاه متحول میشود و
دشمنان را در نبردی شگفت شکست میدهد. با پیروزی او، بدی و زمانه گرگ به
سرآید و زمانه میش، همراه با شادی و رامش و خرمی آغاز شود (احمدی، 1385:
34-37).
همچنین نقل است که امید زردشتیان به قیام بهرام ورجاوند که طبق پیشگوییهای
آنان قرار بود از خاک هند قیام کند؛ باعث شد که گروهی از ایرانیان در قرن
نهم میلادی به کشور هند مهاجرت کنند و امروزه به نام «پارسیان» معروفند.
سیطره این ادبیات پیشگویانه قرنها ادامه یافت و در آثار مختلف جهانگردان و
سیاحان که با زردشتیان ایران ارتباط داشتند، انعکاس یافته است. به طور
مثال: ژوزف آرتور کنت دوگو بینو، جهانگرد و سیاست مدار فرانسوی (1816-
1881) که از سال هشتم سلطنت ناصرالدین شاه قاجار در ایران بود، در سفرنامه
خود با عنوان «سه سال در آسیا» مینویسد:
همه زردشتیان ایران منتظر ظهور سوشیانت هستند؛ کسی که گمان دارند به زودی
خروج نموده، دین باستان و فره از دست رفته ایران را به ایران باز گردانیده،
ایشان را نیز از چنگال قاجاریان نجات خواهد داد. به همین سبب، چندی پیش یک
زردشتی از اهالی یزد چنان پنداشت که اعلام ظهور سوشیانت را دریافته و
سوشیانت با لشکریانی انبوه از مرز افغانستان گذشته و به سوی تهران در حرکت
است و طولی نخواهد کشید که ایران را از جفای قاجارها نجات خواهد داد.
از این رو، با خود اندیشید، اکنون که سپاه نجات از
خاک بیگانه عازم سرزمین ایران است، ناگزیر باید به اندازه کافی «کُشتی»
(کمربند مخصوص زردشتیان) در اختیار داشته باشند و لذا تمام دارایی خود را
فروخت و از بهای فروش آن دوازده هزار کُشتی تهیه کرد؛ چندین شتر کرایه گرفت
و به راه افتاد. در راه، راهزنان افغان دارایی او را غارت کردند و او را
از انتظار موعود به در آوردند (مصطفوی، 1381: 52).
نتیجه گیری
از آنچه درباره «سوشیانتها» در تاریخ ایران باستان و آیین زردشت گفته شد،
مشخص میشود که اندیشه منجی موعود، قبل از زمان زردشت تا حدودی در میان
مردم شناخته شده بود؛ اما تایید زردشت باعث شد تا این اندیشه در میان آنان
اهمیت خاصی پیدا کند. او نیز با توجه به ذهنیتی که مردم آن زمان از منجی
موعود داشتند، خود را از جمله سوشیانتها، به معنای کلی کلمه (هر سود رسانی
که به دین سود رساند) نامید. البته او خود را مصداق یکی از سه موعود آینده
ندانست؛ بلکه خودش را از جنس سوشیانتها نامید تا مردم بدانند سوشیانتها،
با احیای دین و وحی و الهام ارتباط خواهند داشت و هر احیاگری را نمیتوان
سوشیانت نامید.
در اوستای متاخر، سوشیانتها سه نفر اعلام شدهاند و
القاب آنها و نام مادر آنها نیز آمده است. این مادران باکره، نطفه زردشت
را از دریاچه کیانسه خواهند گرفت. احتمالاً منظور از اینکه همه
سوشیانتها باید از فرزندان مستقیم زردشت باشند؛ کنایه از طهارت نسل بوده
باشد. در گاتاها به سوشیانت اشارههای اندکی شده است؛ ولی راه، مقصد و
اصالت آنها تایید میشود.
در متون پهلوی، داستان مربوط به سوشیانتها تفصیل
بیشتری پیدا میکند و یاران آنها نام و نشان مییابند و تشخص بیشتری
پیدا میکنند. به هر رو، در تاریخ آیین زردشت مصداقی برای سه موعود منجی
نیامده است. از این رو، باید در این باره از منابع دیگری همانند منابع
تاریخی که پس از اسلام به نگارش در آمده است، استفاده کرد. با مراجعه به
این منابع که از دید محققان ایران شناس غربی مغفول مانده است؛ مشاهده
میکنیم که زردشت به آمدن حضرت عیسی(ع) و پیامبر اسلام(ص) وهمچنین، موعود
آخرالزمان، ملقب به «استدریکا» خبر داده است که پس از او قیامت (فراشکَرت)
برپا خواهد شد.
البته نباید این اخبار و منابع را جعلی دانست؛ بلکه
این تواریخ، از منابعی استفاده میکردهاند که امروزه در دسترس نیست و
نباید در وثاقت و امانت داری تاریخ نویسان بزرگ اسلامی تردید کرد. این
اخبار تایید میکنند که در ایران باستان، ادبیاتی پیشگویانه راجع به ظهور
منجی یا تعدادی منجی موعود مطرح بوده و شیوع داشته است. مغان ایران به
روشهای خاصی این اخبار را به دست میآوردند که به حد تواتر از ایران
باستان نقل شده است. منابع یونانی، سریانی، عربی، عبری، پهلوی و مانند آن،
هر یک بخشی از این ادبیات پیشگویانه را نقل کردهاند.
منابع
1٫ آذر فَرنَبَغ (1369). بندهش، بهار، مهرداد، تهران، توس.
2٫ آموزگار، ژاله و تفضلی، احمد (1380). اسطوره زندگی زردشت، تهران، چشمه.
3٫ ابن عبری، ابوالفرج (1377). تاریخ مختصر ادول، مترجم: محمد آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
4٫ ابن اثیر، علی بن محمد (1370). الکامل فی التاریخ، تهران، اساطیر.
5٫ احمدی، داریوش (1385). هزاره های پرشکوه، قم، گرگان.
6٫ اسدی، ابو نصر علی بن احمد (1383). مجمل التواریخ، تصحیح: محمد تقی بهار، تهران، علی اصغر،دنیای کتاب.
7٫ اشکوری، قطب الدین (1378). محبوب القلوب(المقاله الاولی)، تصحیح: دیباجی، ابراهیم و صدقی، حامد، تهران، میراث مکتوب.
8٫ نا معلوم (1366). تاریخ سیستان، مصحح: محمد تقی بهار، تهران، خاور.
9٫ بویس، مری (1381). زردشتیان، آداب و باروها، ترجمه عسکر بهرامی، تهران، ققنوس.
10٫ ـــــــــــ (1374). تاریخ کیش زرتشت، ترجمه همایون صنعتی زاده، تهران، توس.
11٫ ـــــــــــ (1377). چکیده تاریخ کیش زرتشت، ترجمه: همایون صنعتی زاده، تهران، صفیعلیشاه.
12٫ بهار، مهرداد (1380). بُندَهِش، تهران، توس.
13٫ پورداود، ابراهیم (1384). گات ها، تهران، اساطیر.
14٫ چوکسی، جمشید گرساشب (1381). ستیز و سازش، تهران، ققنوس.
15٫ دابار (1909). صد درنثر در بندهش، بمبئی، بی نا.
16٫ دوستخواه، جلیل (1379). اوستا، تهران، مروارید.
17٫ راشد محصل، محمد تقی (1366). زند بهمن یسن، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
18٫ ـــــــــــــــــــــــ (1481). نجات بخشی در ادیان، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
19٫ رضی، هاشم (1389). سوشیانت، تهران، بهجت.
20٫ طباطبایی، محمد حسین (بی تا). المیزان فی تفسیر القرآن، قم، منشورات جماعه المدرسین.
21٫ مصطفوی، علی اصغر (1381). اسطوره سوشیانت، تهران، فرهنگ دهخدا.
22٫ مشکور، محمد جواد (1325). دینکرد، تهران، پاکتچی.
23٫ هدایت، صادق (1320). یادگار جاماسبی، بیجا، بی نا.
24٫ ویدنگرن، گئو (1377). دینهای ایران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران، آگاهان ایده.
نویسنده:ابوالقاسم جعفری
منبع:فارس